آن روز که یوسف هایت را نوبت به نوبت به
بهایی تاخیر حتی به کلافی از نخ می فروختی
باید می دانستی که شهر پر از زلیخاهایی است
که آماده عاشق شدن هستند!!!!!!!!!!!!!!
تو به رویاهای من خندیدی
لطف کردی مهربان لااقل با آن همه پیمان که بامن بسته ای
صادقی!
صادقانه باورم کردی که من دیوانه ام...
آه افسوس که من خواهان آن پروانه ام.